کد خبر : 854
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 بهمن 1399 - 15:29

به قلم ابوالفضل بابازاده؛ «ئالند» منتشر شد

به قلم ابوالفضل بابازاده؛ «ئالند» منتشر شد

رمان «ئالند» دومین اثر ابوالفضل بابازاده توسط انتشارات نشر طلایی منتشر شد. به گزارش سنترسینماپرس، رمان «ئالند» دومین اثر ابوالفضل بابازاده با شمارگان هزار نسخه و بهای ۳۵ هزار تومان، توسط انتشارات نشر طلایی منتشر شد. بابازاده که پیش از این رمان «این شهر تو را دوست ندارد» را نوشته بود این بار سراغ محیط

«ئالند» منتشر شد

رمان «ئالند» دومین اثر ابوالفضل بابازاده توسط انتشارات نشر طلایی منتشر شد.

به گزارش سنترسینماپرس، رمان «ئالند» دومین اثر ابوالفضل بابازاده با شمارگان هزار نسخه و بهای ۳۵ هزار تومان، توسط انتشارات نشر طلایی منتشر شد. بابازاده که پیش از این رمان «این شهر تو را دوست ندارد» را نوشته بود این بار سراغ محیط زیست و حوزه زنان رفته و به دور از شعارزدگی و سیاست زدگی‌های مرسوم، مسائل و مشکلات اساسی آنها را بیان می‌کند.

«ئالند» داستان دختری به همین نام است که برای رسیدن به آرزوها و دغدهه هایش از روستا به شهر می‌آید و در راه رسیدن به اهداف خود و گروهش مجبور است با گروه‌ها و مسئولان پرقدرت مبارزه و مقابله کند و در نهایت….

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: «این دفعه سومی است که مسیر چهارراه ولی عصر تا خیابان قدس را می‌رود و برمی‌گردد. برگ‌های خشک زیادی در مهرماه، زیر پای عابران، خُرد و له می‌شوند و ئالند حواسش هست که حتی یک برگ هم زیر پایش له نشود؛ چه خشک و چه سبز. به سر خیابان قدس می‌رسد و آن را باز هم تا بلوار کشاورز بالا می‌رود و دوباره برمی‌گردد پایین. پیاده‌روی در خیابان‌های کنار و روبه‌روی دانشگاه تهران را دوست داشت و حالا احساس می‌کرد که نیاز بیشتری دارد برای راه رفتن و فکر کردن در این مامن و سرپناه دوست داشتنی و قدیمی.

دانشجویان زیادی آن اطراف دیده می‌شوند، از دختر و پسر و جوان و میانسال؛ می‌روند و می‌آیند و آنها که تازه‌وارد هستند از جنب و جوش و ذوقشان پیداست. دلش هوای دوران دانشجویی را می‌کند.هوای پاییز همینجوری و بی‌دلیل جان می‌دهد برای عاشقی کردن و خندیدن و بغض کردن و بالا و پایین شدن حال و احوال آدم‌ها. برای ئالند اما اتفاقاتی افتاده بود و پیام‌هایی را در گوشی‌اش دیده بود که حالش صدها برابر از آدم‌های دیگر منقلب‌تر شده بود و حالات عجیب و خاصی داشت که پیش از این کمتر آنها را تجربه کره بود. ئالند از کنار چنارهای پیر خیابان قدس و فروشگاه‌های کتاب و کافی شاپ‌هایش می‌گذشت و حتی آنها هم می‌توانستند بغض او را بیشتر کنند.»