توسط انتشارات شهید کاظمی؛ کتاب داستانی حضرت هاجر (س) منتشر شد
کتاب «سعی هشتم» درباره زندگی داستانی همسر حضرت ابراهیم (ع) توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد. به گزارش سنترسینماپرس، کتاب «سعی هشتم» زندگی داستانی همسر حضرت ابراهیم (ع) جناب هاجر (س) در قطع رقعی و ۱۷۶ صفحه نوشته سید محسن امامی همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) توسط انتشارات شهید کاظمی روانه
کتاب «سعی هشتم» درباره زندگی داستانی همسر حضرت ابراهیم (ع) توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
به گزارش سنترسینماپرس، کتاب «سعی هشتم» زندگی داستانی همسر حضرت ابراهیم (ع) جناب هاجر (س) در قطع رقعی و ۱۷۶ صفحه نوشته سید محسن امامی همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شده است.
یکی از زنان بزرگ و مؤمن در تاریخ که به عنوان الگویی برای زنان و مردان مؤمن، صبور و پرهیزکار شناخته میشود حضرت هاجر سلامالله علیها است. بانویی که به عنوان همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و مادر حضرت اسماعیل علیه السلام شناخته میشود. این بانوی گرانقدر و عظیمالشأن دارای ایمانی است که شناخت درجات و مراحل آن نیازمند انس عمیقی با سیره و سبک زندگی اوست تا بدانیم چگونه یک زن به همراه کودک خردسالش به تنهایی وارد سرزمین بی آب و گیاهی میشود، بدون اینکه در برابر امر و اراده خدای متعال بهانهای بگیرد و عذری بیاورد. ایمانی که زمینه پرورش فرزندی شد که به عنوان ذبیحالله شناخته میشود و البته باید بدانیم که پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله نیز از نسل آن بانوی گرانقدر است.
تصور ما این است که رسیدن به درجات والای قدسی و تقرب به پروردگار هستی از ما انسان های معمولی دور است اما هستند افرادی که خواستند و توانستند. هاجر، آن بانویی که به ظاهر کنیزی مترود بود چنان خالصانه در راه توحید گام برداشت که قدمگاهش معبر انبیاء و اولیاء گشت…
در قسمتی از کتاب این میخوانیم:
آب را چون چشمهای جاری بر فراز تپهای می بینم که بارها بر آن شدم و هیچ نیافتم. دل سنگ شکافته و آبی پرخروش از آن جوشش یافته. همراه آب میوه های الوان بر زمین گسترده میشوند. بلبلان فرود میآیند و چهچهه سر میدهند. از زمین خشک علف میروید و به چشم بر هم زدنی زمین سبز میشود و از آن گُل و ریحان میدمد. درخت تنومند شاخههایش را در هم میپیچاند و سایهاش را میگستراند و همزمان میوههایش میرسند. سیب و انار با هم، تین و زیتون، نارگیل و رطب و… دست میبرم تا هلویی آبدار بچینم و برای اسماعیل ببرم…