امروز ساعت ۱۸ عصر به سراغ نمایش مسیر در سالن مهرگان تهران خیابان خارک، نزدیک تئاتر شهر رفتم.
تئاتری انگیزشی برای رده سنی نوجوان و جوان که بدنبال ایجاد هدف برای آنها و خارج کردنشان از بی هدفی بود.
نویسنده وکارگردان اثر بدرستی مسیر را به تماشاچی ها نشان می دهد . به نظرم انتخاب متن در عین سادگی برشی زیبا از زندگی تک تک تماشگران بود که برای رسیدن به یک زندگی ایده آل دنبال می کردند.
.
این نمایش در سه پرده اجرا شد. روایت زندگی چهار جوان، که بدنبال رسیدن به موفقیت به مشکلات اساسی و بنیادی برخورده بودند. قهرمان داستان روش رسیدن به آروزها را به دوستان خود یاد می داد. از دوستان سه نفر به خواسته های خود، جامه عمل پوشاند و متاسفانه همچون اصل زندگی، که همه به موفقیت نمی رسند، یکی از این چهار نفر، بخاطر رویه غلط نتوانست به رویای خود برسد.
به صحنه آرایی یا دکور تئاتر نمی توان نمره خوبی داد، شاید بخاطر اینکه کارگردان و یا عوامل می خواستند در عین سادگی صحنه و صرفه جویی، باعث عدم از دست دادن تمرکز بازیگران و تماشاگران شوند.
باز متاسفانه وقتی بازیگران تازه کار روی صحنه می روند فکر می کنند باید دیالوگشان عجیب و غریب دارای کلمات خارجی یا ناشناخته باشد، تا قدرت باز ی خودشون را به تماشگر نشان دهند. بازیگر باید بداند وظیفه اصلی او در صحنه، داشتن قدرت بیان کلمات و ارائه درست، همچنین استفاده بهینه از قدرت زبان بدن است.
بهترین سکانس این نمایش، پرده رسیدن بازیگران به آرزوهایشان بود. اما متاسفانه وقتی بازیگران به اوج نمایشنامه رسیدند به یکباره خودشان را در صحنه گم کردند، شاید برگشت آنها به زندگی ساده و معمولی در آنها یک دلسردی ایجاد کرد که باعث شد حتی در اجرای نقش هم نتوانند از این دلسردی و آزردگی روزمره فارغ شوند و در صحنه تئاتر خوب بازی کنند.